سفارش تبلیغ
صبا ویژن

هیئت انصار المهدی عجل الله تعالی فرجه
هر گاه خواستید بر چیزی گریه کنید بر جدم حسین علیه السلام گریه کنید ... (امام رضا علیه السلام)
قالب وبلاگ

ضرورت یاد مرگ !


امیر المومنین علیه السلام

ای بندگان خدا ! از مرگ و نزدیک بودنش بترسید ، و آمادگی های لازم را برای مرگ فراهم سازید ؛
که مرگ جریانی بزرگ و مشکلی سنگین به همراه خواهد آورد ، یا خیری که پس از آن شری وجود نخواهد داشت ... و یا شری که هرگز نیکی با آن نخواهد بود ! پس چه کسی از عمل کننده برای بهشت ، به بهشت نزدیک تر ؟ و چه کسی از عمل کننده برای آتش ، به آتش نزدیک تر است ؟
شما همه شکار آماده مرگ میباشید ، اگر توقف کنید شما را میگیرد و اگر فرار کنید به شما میرسد ! مرگ از سایه شما به شما نزدیک تر است ...
نشانی مرگ بر پیشانی شما زده شد ، دنیا پشت سر شما در حال درهم پیچیده شدن است .
پس بترسید از آتشی که ژرفای آن زیاد و حرارتش شدید و عذابش نو به نو وارد میشود ! در جایگاهی که رحمت در آن وجود ندارد  و سخن کسی را نمی شنوند ... و ناراحتی ها در آن پایان ندارد !
اگر می توانید که ترس از خدا را فراوان ، و خوش بینی خود را به خدا نیکو گردانید ... چنین کنید ، هر دو را جمع کنید ، زیرا بنده خدا خوش بینی او باید به اندازه ترسیدن او باشد !
و آن کس که به خدا خوش بین تر است ، باید از دیگران بیشتر از کیفر الهی بترسد .

فرازی از نامه 27 نهج البلاغه

 


[ سه شنبه 91/10/26 ] [ 7:54 عصر ] [ قاسم ] [ نظر ]

داستانی از حضرت رسول صل الله علیه و آله

روزی رسول خدا (صل الله علیه و آله) نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد ،
پیامبر(صل الله علیه و آله) از او پرسید:

ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی
آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟پیامبر


عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت : …


اول: روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.


بعدی: هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد.

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر(صل الله علیه و آله) رسید و گفت
ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید:


به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم،
در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت

سر انجام عذاب سخت
ما او را فرا گرفت تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم و لی آنها را رها نمی کنیم


[ شنبه 91/10/16 ] [ 7:2 عصر ] [ قاسم ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

شایسته که نیستیم ؛ لیکن کاش که ما را به غلامی ، قبول میکردی مولا ... بنام حضرت دوست ، که هرچه داریم از اوست ؛ به وبلاگ هیئت انصارالمهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف خوش آمدید . گویند که مولا در عزای جد غریبش خون گریه میکند ، پس چه نشسته اید شیعیان ؛ با حضور در مجلس ذکر اهل بیت علیهم السلام تسلای دل امام زمان ارواحنا له الفداء باشید . از آن دم که آب و گلم شد خمیر *** امیری حسین ونعم الامیر
آخرین مطالب
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 8
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 39007