در مصیبت مولا علی (ع)
آن شب به شهر کوفه غو غایی به پا بود --- شوری به پا از ماتم شیر خدا بود
مرد مریضی در خرابه داد می زد --- داد از نشان مرگ استمداد می زد
می گفت یا رب یار و غمخوارم نیامد --- مرهم گذار قلب بیمارم نیامد
دیگر مرا در سینه یارای نفس نیست --- سر تا به پا فریادم فریاد رس نیست
هر شب که می آمد به یاری در برمن --- دست نوازش می کشیدی بر سر من
از دیده بودم کور او بد دیده ی من --- بودی توان بر این تن رنجیده ی من
اینک توان بردیده ی من رخت بربسته --- بر دیده ی من هاله ای از غم نشسته
اینک سه شب باشد که بوی گل نیامد --- بر دیدن جغد دلم بلبل نیامد
بی او دل ریحانه را شورو صفا نیست ---- خون جگ در سفره ام هست و غذانیست
اما از آن سو کوفه مالا مال غم بود --- آن شب شب خرسندی ظلم و ستم بود
آن شب اجل در کوفه فتح باب می کرد --- بر باب شهر علم دق الباب می کرد
آن شب علی با فرق تا ابرو شکسته --- می خواند شعر همسر پهلو شکسته
از فرط غم درحال اغما بود آن شب --- مشتاق وصل روی زهرا بود آن شب
آن شب پدر بهر پسر چشمان تر داشت --- گوئی خبر ازطشت و از لخت جگر داشت
آن شب سخن از هر دری می گفت مولا --- ازقطعه قطعه پیکری می گفت مولا
آن شب حکایت از یزید و ملک ری بود --- صحبت ز قرآ ن خواندن سر روی نی بود
آن شب علی با زینبش رازی مگو داشت --- گوئی سخن ا ز بوسه و زیر گلو داشت
آن شب پدر می گفت و دختر گوش می داد --- کلثوم خود را ا ز عنایت نوش می داد
آن شب حسینش تشنه جام بلا بود --- هنگامه قالوا بلای کربلا بود
آن شب علی بوسید چشم مست عبا س --- دست حسینش را سپردی دست عباس
آن شب به عبا سش علی از آب می گفت --- از تشنگی از د ل بی تاب می گفت
با سوز و د ل می گفت ای نور دو عینم --- تا زنده ای جان تو و جان حسینم
ای نور دیده گر پدر را دوست داری ---- باید که دست از دامن او برنداری
آری علی را عقده در نای گلو بود --- راوی در گیری آ ب و آبرو بود
با سوز و دل از تشنگی و آب می گفت --- هر دم سخن زان گوهر نایاب می گفت
با چشم تر می کرد یا گاهواره --- میداد شرح تیر و حلق شیر خواره
ناگه کشیدی آه و مولا رفت از هوش
یعنی چراغ قلب زهرا گشت خاموش